از اينجا تا به بیرجند چند تا گداره ... (1)

بعد از چندسال توفيقي دست داد تا پس از افتتاح دفاتر بيرجند و بجنورد براي اولين بار سري به بيرجند بزنم اون هم براي يك كار جالب و البته در نوع خودش جديد و مهم " طراحي سخت افزاري سيستم توزيع و اشتراك دفتر بيرجند" همچنين "راه اندازي سيستم وصول مطالبات دفتر از طريق جذب تحصيلداران جديد " كه اميدوارم در آينده براي دفتر بجنورد هم راه اندازي بشه .هدفم شرح جريان كاري نيست فقط مي خواستم يك مقايسه اي داشته باشم از شهرهاي بيرجند و بجنورد بعد از مركز استان شدن و همچنين دفاتر بعد از خريد ملك و افتتاح سرپرستي .

چند سالي مي شد بيرجند نيومده بودم از اونجائيكه بنده از پرواز با هواپيما كمي هراس دارم سفر زميني رو ترجيح دادم گرچه منعي  نبود از سفر هوائي ! مي دونيند وقتي ازم سوال ميشه چرا با هواپيما سفر نمي كني ياد فيلم مارها در هواپيما مي افتم و اين اواخر فيلم يو نايتد اكسپرس ، فرق بين سفر هوائي و زميني اينه كه خدائي نكرده اگه حادثه اي اتفاق بيفته ، داخل اتوبوس خوابي و موقعي كه بيدار ميشي چند تا حوري بادت مي زنن ولي داخل هواپيما حال و هواي ديگه اي داره اولا از زمان حادثه تا سقوط هزار بار مي ميري و زنده مي شي ثانيا درد مردن رو واقعا احساس مي كني چون قراره با مخ بخوري زمين ... يك ، دو ، سه ، بنگ و اوخ ... بگذريم  !

ساعت 10 شب از مشهد حركت كردم و ساعت 30/5 صبح رسيدم بيرجند ، با خودم فكر مي كردم بيرجند چون كويريه هوا گرمه اما سر صبح چنان هوا سرد بود كه موقع گرفتن وضو اونقدر لرزم گرفت كه به سختي تونستم جلوي ارتعا شات فكين و بهم خوردن دندونامو بگيرم و زماني آروم گرفتم كه به مسجد ترمينال رسيدم اما چه مسجدي ! مگه جاي نماز خوندن بود كيپ تا كيپ پر سرباز و از بخت خوش ما همه بجنوردي با خودم گفتم اين بجنورد و بيرجند بد جوري به زندگي ما گره خورده ! تعداي كرمانج  كمي ترك و عده ناچيزي فارس با لهجه خاص بجنوردي كه يك" اي " هميشه آخر بعضي از كلماتشون اضافه مي كنن راستي من بالاخره نفهميدم اين كلمه باقچقي ( شايد هم باغچقي ) در محاوره بجنوردي ها چيه ؟ كلمه نسبته، ببخشيد فحش و يا توهينه ، اسم مكان و يا اسم خاصه چون هرجا چند تا بجنورديه دور هم جمع ميشن به هم باقچقي ، باقچقي مي گن حتي توي نمازخونه ترمينال مسافر بري بيرجند .

توضیحی در رابطه با عنوان مطلب :

الان که این پست جدید رو می نویسم تنها توی دفتر بیرجند با خودم در رابطه با عنوان مطلب فکر می کردم که ناخود آگاه یاد شعری از خواننده مشهور و همشهری بیرجندی ها افتادم "سیما بینا " رو می گم گرچه اصالتا اهل خوسف بیرجنده.

سيمون دوبوار !



عكسي جالب به مناسبت صدمين سالگرد تولد سيمون دوبوار بنيان گذار جنبش فمينيستي در جهان
توصيه ميكنم طرفداران اين جنبش كتاب "جنس دوم " اين نويسنده رو حتما بخونن

لگد پراکنی مرد الکلی به همسر خود
زن نپالی برای تنبیه شوهر الکلی خود برای 12 ساعت او را در منظر عمومی می بندد !
عکس از گاردین



آه و دم

سال 86 با تمام خوبي و بدي هاش گذشت اين سال براي من تا اوايل زمستان سال خوبي بود به لطف خداوند متعال و بركت ائمه اطهارو همجواري مضجع شريف  يك معامله پرسود كردم ، ماشين جديد خريدم ، در جوار دوستان خوبم (كوهزاد و نوريان)  يك مسافرت شيرين و دلچسب داشتم اما اين شيريني با آغاز فصل زمستان طور ديگه اي شد .

همه چيز از يك روز برفي آغاز شد سوزش ناگهاني قلب و بعداز آن ترس از ناراحتي قلبي و استرس شديد ناشي ازاون. خدا انشاءا... مريضي نصيب كسي نكنه اما از اون تاريخ به مدت دو ماه پزشك و دارو خانه و دوا و درمان شد كار من  اول از همه چكاب قلب پيش متخصص ازنوار قلب گرفته تا  اكو كارديو گرافي و تست ورزش كه بحمدو... به تشخيص متخصصين مشكل از قلب نبود سپس رفتن نزد متخصص معده و گوارش و بعد خدا روز بد براي كسي نياره تجويز آندوسكپي و فرورفتن يك شلنگ به قطر شلنگ گاز به ارتفاع 70 سانت داخل حلقوم و شكم  كه به شكرانه خداوند مشكل ازمعده حقير هم نبود البته من حيث المجموع آقايون دكترها تشخيص دادند كه مشكل استرس و عصبي بودن به تبع شغل بنده است و بعد از اون سرازيز شدن انواع قرص ضد اضطراب و افسردگي و تنظيم ضربان قلب و كم كردن اسيد معده به شكم مبارك ، خدا نصيب گرگ بيابون نكنه اين مدت تا همين اواخر شده بودم يك موجود نيمه متحرك كه واقعا به سختي كارهامو انجام مي دادم اثر اين قرص ها چنان بي حس و گيج و منگم مي كرد كه وا... گاهي اوقات حوصله صحبت كردن هم نداشتم خدا خدا مي كردم زودتر كارم تموم بشه و برم خونه بخوابم واي تو اين مدت چي كشيدم فكرشو بكنين آخر سال حجم وحشتناك كار و تو اين حس و حال تموم كردن گزارشات درخواستي معاونت شهرستانها و اعلام بدهي ها و تماس با نمايندگان و رفع و رجوع كردن هزينه هاي دفاتر سرپرستي و شركت در جلسات مالي، ثبت و ظبط كارهاي روزمره و ... باور كنين چند بار تصميم گرفتم وبلاگم رو تعطيل كنم ولي به هر بدبختي بود ادامه اش دادم .  معاذا... چه كشيدم اين روزها .

از همه مهمتر تو اين مدت وخيم شدن وضعيت روحيه ام بود خدايا من چمه چرا اينطوري شدم هر قسمت  تو روزنامه يا توي خونه  ازم سوال ميكردن چرا مثل سابق سر زنده نيستم ؟ چرا لاغر شدم ؟ چرا خواب آلودم ؟ چرا صدام در نمي ياد ؟ خوب من چه جواب ميدادم جز اينكه روحيه ام ضعيف تر بشه و براي اينكه كسي نفهمه مشكلاتم رو تو خودم بريزم .تو اين مدت باور كنين تنها پشت و پناهم ذكر صلوات و يا د ائمه بود چون واقعا بهم آرامش مي داد و فكر مي كنم علت بهتر شدنم هم اين موضوع بود.خوب در هر صورت هرچه بود اين اوخرحالم بهتر شد و كم كم اين خاطرات ناگوار داره از ذهنم پاك ميشه .خيلي معذرت مي خوام در اين حال و هواي بهار و رقص مستانه طبيعت با ذكر اين خاطرات باعث تكدر خيال دوستان شدم ولي هدفم واقعا اين بود كه به دوستان بگم دنيا ارزش كدورت ها و حسادت ها و زد و بند هارو نداره آدم يك آه هست و يك دم كافي است يكي نقصان پيداكنه .

      بيچاره كسي است آدميزاد خاكي كه چو پف كني برد باد

از اين حال و هوا بيام بيرون فصل فصل بهاره و زنده شدن طبيعت ، آرزو مي كنم تمام دوستان سال خوبي رو همراه با سلامتي خودشون و خانواده محترمشون آغاز كنن سالي با فرصت هاي نو ، آرزوهاي نو و موقعيت هاي نو و همچنين آرزو مي كنم وضعيتم تو اين سال مشخص بشه .