در اين روزگار وانفسا كه خيلي از مقدسات به سخره گرفته مي شن و به سرعت انگ كهنگي به آدم چسبيده ميشه من اعتقاد راسخ به بسياري از مقدسات رو دارم و در حقيقت آبخشور معنوي من اينهاست به بقيه هم كاري ندارم براي كسي هم خداي نكرده تعيين تكليف نمي كنم چون در حد و اندازه اون نيستم زيرا سرو پا عيبم و لي چه كنم دلخوشيم روزگارتنهايي هاست و اتصال به اعتقاداتم.

اين روزها جهان اسلام در تب و تاب و سوختن از توهين به پيامبر صلح ودوستي محمد مصطفي (ص) است ، نافهمي و كج انديشي تا چه حد مي تونه باعث انحراف درانديشه بشه ، گروهي معاند كه از صدر اسلام به انواع و اقسام اعمال از جمله ريختن خار و خاشاك تا شكستن دندان و سنگ پراني به وجود مبارك شهره اند اكنون  با وقيحانه ترين حركات نمايشي از اين شخصيت بزگوار معاذا... موجودي هوسران و ساده انديش خلق مي كنند كه عرش خداوندي رو به لرزش درآورده .اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ...

احترام به پيامبران در اسلام تا بدان جا است كه ازآدم به صفوه ا... ازنوح به شيخ الانبياء از موسي به كليم ا... از عيسي به روح ا... از ابراهيم به خليل ا... از يوسف به صديق از شعيب به خطيب الانبياء از اسماعيل به ذبيح ا... از داود به نبي ا... از سليمان به حشمت ا... از يونس به ذوالنون... وخود بخوان از اين حديث مفصل ، خون و گوشت بسياري ازمسلمين با اين اسامي و القاب عجين بوده و هست حالا مقايسه كنيد عناد عده اي نافهم به پيامبر و اين دين محترم و حرمت نگه دار رو ، نكته جالب اينجاست كه بسياري از اين پيامبران از قوم يهود هستند و احترامشان نزد اسلام به حد اعلارسيده ولي متاسفانه پشت پرده گروهي از اين قوم  هنوز كينه هزاره ها رو در دل متعفن خود زنده نگهداشته و مانند آروقي سر بالا به طرف خود قي مي كنند و مترسكي مثل كشيش کریه المنظر و منحرف و سفيه و جوياي نان و نام آلت دست آنها شده و لعن و نفرين ابدي را برخود واجب كرده ولي چه باك كه :

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ.أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی‏ تَضْلیلٍ.وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ.تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ.فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ.

در خاتمه  حافظ چه زيبا مدح سرور عالميان رو جاودانه كرده :

ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد
دل رميده ما را انيس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد
به بوي او دل بيمار عاشقان چو صبا
فداي عارض نسرين و چشم نرگس شد
به صدر مصطبه ام مي نشاند اکنون دوست
گداي شهر نگه کن که مير مجلس شد
طربسراي محبت کنون شود معمور
که طاق ابروي يار منش مهندس شد
لب از ترشح مي پاک کن براي خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمه تو شرابي به عارفان پيمود
که علم بي خبر افتاد و عقل بي حس شد
چو زر عزيز وجودست شعر من آري
قبول دولتيان کيمياي اين مس شد
خيال آب خضر بست و جام کيخسرو
به جرعه نوشي سلطان ابوالفوارس شد
ز راه ميکده ياران عنان بگردانيد
چرا که حافظ از اين راه برفت و مفلس شد